تخته سیاه _ مهسان عزیزی
آقای دبیر به تخته سیاه ِ کلاسمون با تعجب نگاه کرد …
زودتر از بچه های دیگه به کلاس اومدم ،
تنها بودم و حوصله ام سر رفته بود ..رفتم کنار تخته سیاه کلاس و با گچ سفید وسط تخته نوشتم.
«جمع آوری یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز «
گوشه ی راست ِ تخته با گچ ِ قرمز نوشتم «تاثیر قوانین در زندگی زنان»
و گوشه ی چپ ِ با رنگ آبی نوشتم ، مجموعه قوانین در ایران ، زنان را جنس دوم قلمداد کرده و بر آنان تبعیض روا می دارد ، آن هم در جامعه ای که بیش از 60 در صد از پذیرفته شدگان دانشگاه ها را زنان تشکیل می دهند .
و بعد از نوشتن این جملات رفتم رو نیمکت نشستم و چند دقیقه نشد که یکی یکی از همکلاسی هام به کلاس اومدند و بالاخره دبیرمون هم اومد.
فکر می کردم متوجه نمی شه و تخته رو پاک می کنه که درس رو شروع کنه ،
آقای ِ ع ، دبیر زیست شناسی مون مردی حدودن 50 ساله بود ،
دبیر نگاهی به نوشته های رو تخته کرد و رو به شاگردها کرد و گفت :
جمع آوری امضا ؟ کی اینارو نوشته ؟
من از جام بلند شدم و گفتم : من نوشتم و من امضا جمع می کنم .
لبخند زد و گفت : برای چی امضا جمع می کنی ؟
گفتم : برای اینکه حقوق من با شما که یه مرد هستید برابر بشه یعنی باید بشه.
آقای دبیر سرشو تکون داد و تایید کرد و ازم پرسید آیا مردها هم می تونن امضا بدهند ؟
در جوابش با شادی زیادی که تو دلم پر شده بود ، گفتم آره ، زن و مرد می تونن امضا کنن ، فقط باید بالای 18 سال باشن.
دبیر ازم کاغدهارو خواست و شروع به خوندن کرد.
سرش رو بلند کرد و با احترام زیادی به من گفت می تونم ببرم خونه ، کاغذی داری که خونه بچه ها امضا کنند ؟
گفتم بله دارم ، ..یه دفترچه و فرم مخصوص امضای جمعی رو به اقای دبیر دادم
و دبیر بعد از اینکه اونارو تو کیفش گذاشت ، شروع کرد به درس دادن.
من بر خلاف همیشه که تو این درس مشکل داشتم و تو کلاس خوابم می گرفت ، تا آخر کلاس با ذوق به درسام گوش می دادم و حس قشنگی بهم دست داد که تا ساعت ها با من بود .
بیان دیدگاه