Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for اکتبر 2008

تغییر برای برابری -عشا مومنی عکاس، دانشجو، فعال جنبش زنان و از اعضای کمپین کالیفرنیاست. او روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفته است. اتومبیل او را به دلیل سبقت غیرمجاز متوقف می کنند سپس او را بازداشت و به بند 209 زندان اوین، منتقل می کنند.

پیش از انتقال او به اوبن، ماموران وارد خانه آنها می شوند. آنها هم حکم جلب و هم حکم بازرسی منزل آنها را داشتند و ضمن بازرسی خانه، کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه دانشجویی او را با خود به زندان اوین منتقل می کنند.

در حالی که دوستان و همراهان عشا بر اطلاع رسانی در مورد بازداشت وی تاکید داشتند اما به خواست خانواده او چند روزی در مورد انتشار خبر اقدامی نکردند. ماموران به خانواده عشا قول مساعد و آزادی عشا را در صورت عدم انتشار خبر داده بودند.

اما امروز یکشنبه 28 مهر با گذشت 5 روز از بازداشت عشا، پدرو مادر وی برای پی گیری وضعیت دخترشان به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. به آن ها گفته شده است که دیگر به دادگاه مراجعه نکنند و دادگاه تا پایان بازپرسی پاسخی به سئوالات خانواده نمی دهد. در مراجعه خانواده عشا به دادگاه انقلاب به گفته پدراو در برگه رایانه ای که آنها از دادگاه دریافت کرده بودند تاریخ بازداشت عشا 27 مهر قید شده بود در حالی که او را روز 24 مهر بازداشت کرده بودند.

عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. ر طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود.

فعالان حقوق زنان نسبت به شیوه بازداشت، برخورد غیرمسئولانه با خانواده نگران مومنی و بازداشت بی دلیل عشا اعتراض دارند.

Read Full Post »

هانا،روناک،زینب،مقصر یا بیگناه؟

نوید محبی/آمل
باز هم شاهد صدور احکام زندان برای اعضای کمپین یک میلیون امضا هستیم ،به گمانم دیگر شنیدن خبرهای دستگیری و زندان برای همگان و به خصوص فعالان کمپین یک میلیون امضا  امری کاملا طبیعی شده و تعجب آور نیست اما وقتی که هانا عبدی،روناک صفارزاده،زینب بایزیدی ۳ تن از افرادی  که به خاطر زجر و تحقیر دو چندان زنان شهر و دیارشان به درد آمده و به یک جنبش برابری خواهی مسالمت آمیز می پیوندند را در برابر این همه اتهامات سنگین و ناعادلانه می بینیم موضوع کمی برایمان متفاوت است.
برای هر کاری باید بهایی پرداخت و فعالین کمپین یک میلیون امضا که برای گسترش گفتمان برابری خواهی در جامعه از طریق چهره به چهره و جمع آوری امضا فعالیت می کنند از این قاعده مستثنا نیستند.
هر کسی از جای جای ایران زمانی که تصمیم می گیرد برای کمپین یک میلیون امضا فعالیت کند این احتمال را می دهد که بازداشت شود و یا تحت هرعنوانی  تحت فشار قرار گیرد، اما شوق و امید به خشکاندن ریشه ی تبعیض و یک زندگی بهتر این انگیزه را ایجاد می کند تا  به خیابان ها و معابر عمومی برود تا حداقل بتواند سهمی هر چند کوچک در آگاهی بخشی به جامعه داشته باشد. از طرفی دیگر این حق و توقع را از دیگر اعضا دارد که در صورت دستگیری مورد حمایت همه جانبه آنها قرار گیرد.
مسلما از هر کسی در ظاهر پرسش شود که آیا همه ی اعضا در صورت دستگیری از شرایطی برابر برخوردارند، پاسخ مثبت است اما گلایه های متعدد هموطنان کردمان نشان دهنده ی این است که آنها اینگونه فکر نمی کنند
 آیا به راستی این چنین است؟؟
 
من پاسخ ها و تفکراتی که از دید شخص خودم در بین فعالین وجود دارد را در این موارد می بینم:
**شرایط کاملا برابر است
**شرایط برابر نیست
**فکر می کنم شرایط برابر باشد اما باز هرچه باشد تهرانی ها بیشتر مورد حمایت قرار می گیرند
**اگر اجحافی صورت می گیرد به دلیل پرونده مبهم و عدم شناخت کافی از آنها است.
 واژه ی «پرونده مبهم» اینجا این سوال را مطرح می کند که آیا اتهام ارتباط و یا کمک به احزاب کرد که خط مشی مسلحانه دارند به این ۳ فعال کرد کمپین می تواند درست باشد؟
پاسخ از نظر من منفی است. زیرا اکثر کسانی که در اپوزیسیون فعالیت می کنند کار در کمپین را اتلاف وقت و یا خواسته ی حداقلی می دانند اما امضا می کنند و شاید پیشنهاد امضا را به دیگران هم بدهند اما به دلایلی که ذکر کردم هیچ گاه برای کمپین که در چارچوبی کاملا قانونی است فعالیتی نمی کنند.
شاید این سوال پیش آید که عده ای با نام فعالیت های مدنی و قانونی نظیر کمپین فعالیت می کنند و شناخته می شوند اما پشت پرده کار خود را انجام می دهند و فقط نام یک فعال کمپینی را یدک می کشند تا در صورت دستگیری و یا بروز هر اتفاقی بتوانند از این طریق خود را تبرئه کنند آیا این احتمال می تواند در مورد این ۳ فعال کرد درست باشد؟
باز هم پاسخ از نظر من منفی است.زیرا فعالیت برای یک حزب اپوزیسیون که خط مشی مسلحانه دارد مستلزم وقت و کار زیادی است و از آنجایی که خانم  هانا و روناک عضو انجمن زنان آذرمهر و کمپین یک میلیون امضا هستند و از آنجایی که شواهد و قرائن حاکی از فعالیت زیاد این افراد برای کمپین است و در زمان دستگیری امضاهای بسیار زیادی از آنها گرفته شده و حتی یکی از آنها روز قبل از دستگیری در حین جمع آوری امضا در یک جلسه دیده شده، این احتمال هم مردود است.
متاسفانه همیشه هموطنان مرزنشین از جمله کردها و بلوچ ها تحت فشار دو چندان بودند و وجود گروه های مسلحانه هم به دستمایه ای برای اعمال فشار بیشتراز سوی حاکمیت بدل شده است.
درآخرین اخبار شنیدیم که در حکم خانم عبدی تجدید نظری صورت گرفته و مدت زمان زندان تقلیل یافته اما باز هم یک سال و نیم زندان و تبعید در یک شهر غریب حکم سنگین و ناعادلانه ای است و امیدواریم شاهد بازگشت این سه عزیز در بند به جمع بزرگ کمپین باشیم و این رو همواره به اقتدارگرایان یادآور شویم که جمع آوری امضا جرم نیست.
نکته:این نوشته تنها در برگیرنده ی نظرات شخصی نگارنده است و لزوما به معنای تایید دیگر فعالین کمپین نمی باشد

Read Full Post »


ماشین سمند چه شکلیه ؟!

پاییزه و هوای  خنک و  مطبوعش  آدم رو وامی داره که برای قدم زدن بیرون بره ..

غروب هست به اصرار یکی از دوستان برای قدم زدن می ریم که ای کاش نمی رفتم …

بعد از ساعتی به طرف خونه برگشتیم .،نزدیک خونه بودیم ..از دور زنی با بچه کوچیکی سر کوچه ایستاده بود و مدام سرشو به اطراف می چرخوند انگاری منتظر کسی بود .. مرتب با گوشیش شماره می گرفت ..نگاهش به درون کوچه افتاد به طرف من و دوستم …وقتی مارو دید به سمتون اومد..

به من که رسید گفت :

اسم این کوچه چیه ؟ می خوان فامیلام بیان دنبالم ..اگه می شه من زنگ می زنم شما آدرس دقیق اینجا که من هستم رو بدید که بیان دنبالم ..گم نشن یه وقت !!

شماره گرفت گوشی رو به دستم داد ..منم دیدم آقایی پشت خط بود ..داشتم آدرس می دادم که …می ایی جاده فلان ….کوچه فلان

مرد پشت خط گفت ما الان همون کوچه هستیم ..

گفتم الان همین کوچه هستید بیایید تا انتها ..که

یهو زن گوشی رو ازم قاپید و باهاش شروع به حرف زدن کرد …زیر نور تیر چراغ برق صورت زن رو دیدم

خیلی قشنگ بود به خصوص چشماش

می شه گفت آرایش خوبی نداشت ، یعنی آرایش چشماش با رژلبش و رنگ سایه چشماش هم عجیب بود

لباسهاش شاید مد بیشتر از پنج سال پیش بود

یه کم شک کردم

به بچه نگاه کردم ..دیدم یه دختر کوچولوی دوساله که یه روسری هم به سرش بسته و یه کفش تابستونه با رنگی تیره به پا داشت ..بهش لبخند زدم و نازش کردم

زنه به طرف سرکوچه راه افتاد و هی ازمن می پرسید اینجا کجاست ؟

گفتم مگه غریبی؟

در جوابم گفت :

آره اینجا نمی شینم  ، از شهر دیگه اومدم

بچه به مادرش چسبیده بود ..یه لحظه ازش دور نمی شد…

دیگه به سرکوچه رسیدیم ..

شکم قویتر شده بود   .. دوستم هم مثل من بهت زده به بچه و مادرش نگاه می کرده

زن گفت : پس چرا نیومدند می شه دوباره بهشون آدرس بدی ..

بازم گوشی رو به دستم داد

مونده بودم چیکار کنم.. بهش گفتم :

این دفعه گوشی رو از دستم نگیر بذار آدرس رو دقیق بگم بهشون ..که اینجا با بچه نمونی گرفتار …

مرد از پشت گوشی می  گفت ما تو کوچه ی فلانیم

می تونستم آدرس غلط بدم و بپیچونمش

ولی تلفن داشتند و باز هم رو پیدا می کردند و فایده ای نداشت

گفتم بپیچ سمت چپ یه کم بالاتر می بینی این خانم رو با بچه

گوشی رو قطع کردم

حالم بد بود

زن گفت : بچه پیشتون باشه برم در خونه رو ببندم..( خونه چه کسی رو؟؟ )

خیلی خوش تیپ بود با اونکه لباسهای خوبی هم تنش نبود

رنگ بچه زرد بود خیلی پریده رنگ بود .. دختر بچه با شنیدن این حرف پاهای مادر رو بغل کرد و بهش چسبید و زد زیر گریه

اعصابم خورد شده بود …گفتم هر جای  می ری بچه رو با خودت ببر نمی بینی گریه می کنه

دوباره بچه رو ناز کردم گفتم نون می خوری؟

سرشو زودی تکون داد یعنی آره …بلافاصله با شنیدن کلمه ی نون گریه اش قطع شده بود ….یعنی اینقدر گشنه بود ؟؟

به دوستم گفتم یه تکه نون بهش بده که …

مادرش یهو به من گفت :

سمند چه جور ماشینی هست ؟ چه شکلیه؟ دونفرن …می آن دنبالم ..

گفتم …سمند … لکنت گرفتم ..دو نفر ..دو مرد ..با بچه کجا می خواد بره ؟؟

..

همه ی این اتفاقا در عرض چند دقیقه افتاد

دیگه نتونستم از بچه جدا شم

یهو یه سمند مشکی با دو نفر سرنشینش ترمز کرد

اوه

چقدر بد ترکیب

چقدر خورد کننده

زن چه ناشیانه رفتار می کرد

مکث کرد بهشون نگاه می کرد معلوم بود اصلن نمی شناسه اونا رو و کسی بهش معرفیشون کرده

داشتیم ازشون جدا می شدم

تحمل نگاه کردن نداشتم

فکر می کردم دارن..طناب دار رو دور گردنم می ذارن   خفه بودم ..داشتم خفه می شدم

شلاق می خورم

دستامو گرفتم جلوی صورت

که یهو بچه مارو صدا زد

با یه جیغی ما رو صدا زد …

نون می خواست

نون تو دست دوستم تکه شده بود ولی اینقدر داغون بودیم که یادمون رفت بدیمش به بچه

گفتم برو نون رو بهش بده

مادرش گفتم نه نمی خواد ..

با عصبانیت گفتم نمی بینی می خواد ..خوب لابد گشنه هست …

بچه نون رو گرفت و بلافاصله شروع به خوردن کرد

کاری ازم بر نمی اومد

هیچ کاری …

اشکبار به خونه نرفتم که  ای کاش می شد گریه کنم

همه فهمیدند من حالم بده

از خنده هام خبری نبود

تمام شب به اون بچه دوساله فکر می کردم

آیا صبر می کنن بچه بخوابه بعد کارشون رو بکنن ؟

یا به بچه داروی خواب آور می دن؟

نکنه به بچه هم آزاری برسونن ؟

و هزار تا  حرف که فقط کلمه ی بچه توشون یکی بود …

یکی از دوستانم گفت ناراحت نباش و یادت باشه اون بچه مادر داره ….

ولی مادری که می پرسه ماشین سمند چه شکلیه ..و با دیدن اون ماشین خوشحال  بود و به سمتش رفت ..

اوه

می دونم مادر داشت ولی …….

به خودم لعنت می دادم ..چرا کاری ازم بر نمی آد…

کاری ازم بر نمی آد جز نوشتن و در خود فرو رفتن

Read Full Post »

تغییر برای برابری _

تغییر الگوی روسپیگری در ایران
16 مهر 1387 – مرجان سخاوت –

تغیر برای برابری- چندی قبل اخبارجالب توجهی مربوط به روسپیگری در شهر تهران منتشر شد که به جز تحلیل گران مسائل اجتماعی چندان توجه دیگران را به خود جلب نکرد. بسیاری شاید این آمار را تنها نتیجه یک نمونه آمار گیری تصادفی تلقی کردند یا آن را متخص به کلان شهر بزرگی چون تهران ان هم در مقطع زمانی خاص دانستند. اما شواهد حاکی ازاین است که در زیر پوست ایرانشهر ،در کشاکش مسائل و مشکلات و در بی خبری و بی توجهی متولیان و سیاست گذاران اجتماعی و فرهنگی همانند تغییر الگوی ابتلا به ایدز( ازنوع تزریقی به جنسی ) باز هم تغییر دیگری در راه است. اماری که نمی شود کتمان کرد، اگرچه که شاید بسیاری را خوش نیاید . اگر تحقیق انجام شده در شهر تهران حاکی از این بود که » روسپی گری در زنان متاهل بیش از مجردها دیده می شود ، با رشد سریعی هم مواجه است ، دیگر بومی و غیر بومی و تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده هم نمی شناسد و انجام آن به خاطر رفع نیازهای ثانویه است تا اولیه » نتایج پژوهشی مشابه که در خصوص روسپیگری در شهر اصفهان انجام شده نیز دقیقا بر همین الگو منطبق است . این پژوهش حاکی از افزایش قابل توجه درصد زنان متاهل به روسپیگری است، از میان افراد بررسی شده 34 و هشت دهم درصد با میانگین سنی 30 سال زنان متاهل بوده اند .( نتایج مطالعه ای که در یکی از محلات فقیر نشین اصفهان در سال 84 انجام شده نیز نشان میدهد که 75 درصد روسپیان ساکن در این منطقه متاهل بوده اند .)

تعداد قابل توجهی از انها نزدیک به 41 و سه دهم درصد از رابطه جنسی ای که با همسر خود داشته اند اعلام عدم رضایت کرده اند . نکته مهم این که نزدیک به 61 درصد آنها از رابطه خود با افراد غریبه هم رضایت نداشته اند.
احترام و ارزش، هویت گم شده

اما بخش کاملتر این پژوهش در خصوص وضعیت روسپی گری بر اساس بررسی 361 پرونده از مراکز بازپروری استان طی سالهای 80 تا 86 انجام گرفته نکات قابل توجه دیگری را هم روشن میکند اینکه در کل 65 و چهار دهم درصد نمونه های مورد بررسی را زنان مجرد ، دو و یک دهم درصد زنان بیوه و 41 و سه دهم درصد را زنان مطلقه و نه و شش دهم درصد زنان متاهل شامل می شود .

78 درصد از افرادی که به عنوان روسپی شناسایی شده اند را دختران فراری تشکیل می دهند ،نزدیک به 82 درصد روسپیان بی سواد اند ، میانگین سنی ازدواج در این افرد 16 سال بوده است و 23 و نه دهم درصد نمونه های بررسی شده قبل از گرایش به روسپیگری مورد سو استفاده جنسی قرار گرفته بودند . نکته قابل توجه در مورد زنانی که در گذشته مورد سو استفاده جنسی قرار گرفته بودند اینکه این سو استفاده در 36 و سه دهم درصد این زنان از سوی افراد غریبه و در 18 و دو دهم درصد آنها از سوی افراد فامیل انجام گرفته بوده است . 64 و چهار دهم درصد این افراد در کودکی و نوجوانی شاهد جرم اعضا خانواده خود بوده اند . 78 وسه دهم درصد این افراد عامل فقر را در روسپیگری مهم عنوان کرده اند و63 و یک دهم درصد نیز نقش والدین را دراین خصوص بسیار موثر دانسته اند و حداقل سن آغاز به روسپیگری میان نمونه های بررسی شده بین 11 تا 18 سال با فراوانی 32 و شش دهم درصد است.

مساله قابل تامل در خصوص روابط عادی این افراد در سطح جامعه و با مردم و دوستان وآشنایان است .. نکته جالب توجهی که از سوی زنان مورد بررسی در این پژوهش عنوان شده این است که 43 و شش دهم درصد مهمترین عامل گرایش خود به روسپیگری را مسائل عاطفی و نیازهای روانی همانند ارزش داشتن ، هویت داشتن ،مورد احترام قرار گرفتن و احساس بودن عنوان کرده اند .و تنها 19 و چهار دهم درصد به فقر اشاره کرده اند . اما وقتی از این افراد سوال شده که چه عواملی را در پیشگری از روی آوردن به شغل روسپیگری موثر و مهم میدانید به ترتیب رفع مشکلات مالی(63 و یک دهم درصد) ، رفع نیازهای عاطفی(45 و شش دهم درصد )، داشتن خانواده سالم و سرپناه (36 و نه دهم)، انتظار احترام به حقوق (22 و چهار دهم درصد) و نبود بد بینی به زن مطلقه و بیوه از سوی مردم (20 و هفت دهم درصد) را به ترتیب به عنوان مهمترین عوامل پیش گیری بیان کرده اند .

دراین پژوهش اگرچه 58 و هفت دهم درصد زنان گفته اند که دوستانشان از شغل آنها مطلع هستند اما مساله قابل تامل دیگری که به آن اشاره شده این است که 82 درصد زنان همچنان نگران به اصطلاح آبرو و سطح پذیرش خود از سوی جامعه اند و دغدغه این را دارند که اگر اقدام به کنار گذاشتن این شغل کنند جامعه همانند یک فرد عادی پذیرای آنها هست یا خیر؟ و در کل 73 و نه دهم درصد تمایلی به ادامه شغل خود ندارند .

Read Full Post »

تخته سیاه _ مهسان عزیزی

آقای دبیر به تخته سیاه ِ کلاسمون با تعجب نگاه کرد …

زودتر از بچه های دیگه به کلاس اومدم ،

تنها بودم و حوصله ام سر رفته بود ..رفتم کنار تخته سیاه کلاس و با گچ سفید وسط تخته نوشتم.

«جمع آوری یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز «

گوشه ی راست ِ تخته با گچ ِ قرمز نوشتم «تاثیر قوانین در زندگی زنان»

و گوشه ی چپ ِ با رنگ آبی نوشتم ، مجموعه قوانین در ایران ، زنان را جنس دوم قلمداد کرده و بر آنان تبعیض روا می دارد ، آن هم در جامعه ای که بیش از 60 در صد از پذیرفته شدگان دانشگاه ها را زنان تشکیل می دهند .

و بعد از نوشتن این جملات رفتم رو نیمکت نشستم و چند دقیقه نشد که یکی یکی از همکلاسی هام به کلاس اومدند و بالاخره دبیرمون هم اومد.

فکر می کردم متوجه نمی شه و تخته رو پاک می کنه که درس رو شروع کنه ،

آقای ِ ع ، دبیر زیست شناسی مون مردی حدودن 50 ساله بود ،

دبیر نگاهی به نوشته های رو تخته کرد و رو به شاگردها کرد و گفت :

جمع آوری امضا ؟ کی اینارو نوشته ؟

من از جام بلند شدم و گفتم : من نوشتم و من امضا جمع می کنم .

لبخند زد و گفت : برای چی امضا جمع می کنی ؟

گفتم : برای اینکه حقوق من با شما که یه مرد هستید برابر بشه یعنی باید بشه.

آقای دبیر سرشو تکون داد و تایید کرد و ازم پرسید آیا مردها هم می تونن امضا بدهند ؟

در جوابش با شادی زیادی که تو دلم پر شده بود ، گفتم آره ، زن و مرد می تونن امضا کنن ، فقط باید بالای 18 سال باشن.

دبیر ازم کاغدهارو خواست و شروع به خوندن کرد.

سرش رو بلند کرد و با احترام زیادی به من گفت می تونم ببرم خونه ، کاغذی داری که خونه بچه ها امضا کنند ؟

گفتم بله دارم ، ..یه دفترچه و فرم مخصوص امضای جمعی رو به اقای دبیر دادم

و دبیر بعد از اینکه اونارو تو کیفش گذاشت ، شروع کرد به درس دادن.

من بر خلاف همیشه که تو این درس مشکل داشتم و تو کلاس خوابم می گرفت ، تا آخر کلاس با ذوق به درسام گوش می دادم و حس قشنگی بهم دست داد که تا ساعت ها با من بود .

Read Full Post »


خوب دیگه امضا گرفتن خیلی سخت شده تو شهر کوچیک ما، اگه مکانی رو دوبار بریم کاملن شناخته می شیم..امروز شروع پاییزه ،

من و مهسان سری به خیابونا زدیم و سعی کردیم تا بتونیم دست کم چند امضایی جمع کنیم .

من دم درب مغازه ایی به جوونی برخورد کردم ، به ظاهرش می اومد امروزی باشه و ..تو امضا گرفتن نباید توجه ای به ظاهر کرد ولی خوب گاهی نمی شه ، ناخودآگاه آدم سعی می کنه یه نگاه بندازه و حدس بزنه تفکرات طرف روبرو خودشو …(فکر می کردم این مرد امضا می کنه )

برگه کمپین رو بهش نشون دادم …گفتم اگه توضیحی بخواهین در خدمتم …

خوند به وسطای نوشته اومده بود که سرش رو بلند کرد و نگاهی به سرتاپای من انداخت ، ….

منتظر سوال بودم و سعی داشتم ذهنم رو آماده کنم ..که یهو گفت:

شما باید لباست بوی پیاز داغ بده ، باید ارثتون نصف باشه تا هوس نکنید خودسرانه زندگی کنید ..شما باید فقط غذا بپزید و بچه داری کنید

خدا اینطور خلقتون کرده و …و شما باید..

حرفهاشو گفت و منتظر عکس العمل من بود..

نیشحند به لب داشت

منم با خونسردی گفتم

خوب نظرتون همینه؟ این بیانیه در مورد مسایل حقوقی زنان است …توضیح خواستید بگویید ورنه مزاحم وقتتون نمی شم ..

کمی مکث کردم و با گفتن کلمه ی خداحافظ ازش دور شدم …به نظر خودم خونسرد بودنم براش کافی بوده چون واقعن قصد عصبانی کردن منو داشته ..

.

مهسان گفت چی شده ؟

گفتم هیچ بریم جایی دیگه …دیگه هرگز به ظاهر کسی نگاه نمی کنم و هر جور که باشه

تو مسیری که راه می رفتیم اکثرن جوونا بودن …با خیلی ها حرف زدیم و امضا گرفتیم ..بعضی هم امضا نکردند با دلایل خودشون .

.اینکه تا نود درصد واقعن برای ترس امضا نمی زنند …( از این تعداد که از امضا زدن خوداری می کنند می پرسیم و غلت بیشترشون اینکه دنبال دردسر نیستند و می ترسند )

می ترسند براشون دردسر بشه ..خوب با اینهمه دستگیری های که در مورد یاران کمپینی اجرا می شه و حکمهای ناعادلانه ..این ترس را باید انتظار داشت. اصلن این دستگیری ها برای ترسوندن مردم هست.

شاید امضاهامون به ده تا نرسید که عزم خونه کردیم …

تو شهر کوچیک من کم می شد در اماکن عمومی امضا گرفت ولی به هر یک امضا هم قانعیم و اونو موفقیت می دونیم ، چون کسی دیگه با قوانین زن ستیز آشنا شده و لوزم تغییر این قوانین رو درک می کنه و همراه در این راه می شود ……..

فرشته

Read Full Post »